عرفانعرفان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

نفس مامان و بابا

فوت مادربزرگم

چند وقتی بود که مادربزرگم زانوش ضربه دیده بود و یه مدت درحال استراحت بود که به عیادتش رفتیم و چند روز بعدش روز تاسوعا هرسال نذری میدن که همه ی بچه ها و نوه ها و نتیجه ها اونجا جمع میشن٬ما هم رفتیم ولی مادربزرگم بخاطر پاش نمیتونست بلند شه.هفته بعدش بهتر شده بود ولی چون از قبل نوبت عمل چشم داشت داییم بوردنش یاسوج و یه چشمشو که آب مروارید داشت عمل کردن و چند روز بعدش رفتیم دیدنش که خوب بودن و عرفانم از اون روز همش میگفت ننه مرجان پاش بووییه یا هم میگفت ننه مرجان چشم بووییه!! چند روز بعدش زنگ به مامانم زده بودم و حال مادربزرگم رو پرسیدم گفت مثل اینکه عملش خوب نبوده و درد داشته بخاطر همین باز بردنش اتاق عمل بعد از اینکه بهوش اومده بوردنش خو...
25 آبان 1394
1